چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا

ساخت وبلاگ
یهویی به خودم اومدم دیدم خیلی وقته اصلا برای خودم لباس نخریدم و همه چیزم کهنه و تکراری شده:( بدی رسیدگی به دیگران اینه که یهو خودتو فراموشت میشه بعد همه ش داری چک می کنی کسی کم و کسر نداشته باشه. رفتم مارشالز چهار تا بلوز مفت برداشتم که دوتاش حالت مهمونی طور داره و دو تاش برای دانشگاه.  بعد دیدم سه ساله همون پوتین تو پامه :( از کلمبیا یه بوت برداشتم. از پوتین های بلند خوشم نمیاد. حالا بعدا شاید یه دونه کمی بلندتر هم گرفتم. دیشب دیذم بوتم رسیده و امروز پوشیدم. پام توش راحته. یه کاپشنم برداشتم که آف ۵۰ درصد خورده بود. هنوز نرسیده اما من فکر میکنم تنگ باشه. نهایت ریترن میزنم. . دیروز ۸ صبح رفتم دانشگاه و ۷ غروب برگشتم. تازه با استادم میتینگ داشتم که خوب پیش نرفت. همه ش دیشب بابتش‌ ناراحت بودم. اما همون دیروز یه invitation دریافت کردم که ازم خواسته بودن co-chair کنفرانس بشم. همون کنفرانسی که پارسال رفتم. چقدر پارسال دلم میخواست کنفرانسه تو کالیفرنیا باشه :| بعد کلا تو کنتاکی بود و بعدا هی همه چیز به هم پیچ خورد و تهشم اصلا بهم خوش نگذشت؛ تا حدی که میگفتم من دیگه کنفرانس نمیرم. دیروز به استادم گفتم در مورد invitation, که گفت البته که باید قبول کنی.  حالا امسال کنفرانسه تو ایالت Nevada شهر اسپارکس هست. همون ایالتی که شهر لاس وگاس توشه و ایرانی ها میشناسن. خوبه، کم کم داره به کالیفرنیا نزدیک میشه :)) اینقدری که پارسال استرس کشیدم سر کنفرانسه، امسال قیافه م پوکر فیس ه. اما وقتی استادم میگه باید قبول کنی، لابد باید قبول کنم... . رژیمم اما ورزش نمیرسم برم. غروبا شدیدا خسته ام و اشپژخومه و اتاقمم ریخته ست. چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 85 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1401 ساعت: 16:05

اوه اوه دو تا پست تو یه روز! صفا دادم به بلاگستان :)) . غروب خلاصه رفتم دارومو از والمارت پیک آپ کردم. دو تا بادمجون، جعفری و گشنیزم برداشتم (اینجا داروخونه ها تو همون مرکز خریدن). یه تیشرت استین بلند دیزنی هم برداشتم که با آف شده بود ۸ دلار. وگرنه تو حالت عادی دیزنی ها گرون ترن. عکس خرس پو و دوستاشو داره رو تیشرتم :| حس می کنم هر بار استادم منو ببینه نا امید بشه :| هوا برفیییییییی و نسبتا سرد. رسیدم خونه اینقدر خسته بودم با اینکه معده م قار قور میکرد رفتم کمی دراز بکشم. که احتمالا از فرط خستگی و گشنگی بیهوش شدم. این مدل خوابیدنا پارسال ماه رمضون که فکر کنم ۲۷ ۲۸ روزشو روزه گرفتم زیاد برام افتاد، وگرنه تو حالت عادی من غروبا بعد از کار نمیخوابم.خلاصه مجدد از گشنگی پاشدم از خواب و احتمالا فشارم افتاده بود چون یخ زده بودم. یه چیز خوردم الان بهترم. الان رفتم ناهار و شام فردا رو درست کردم. چون دوباره فردا ۶ ۷ غروب میرسم خونه. دیگه همینا چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 94 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1401 ساعت: 16:05

کلی نوشته بودم پرید.

از صبح از اتوبوس جا موندم، دو بار بدجور لیز خوردم اما نیفتادم، بعدم نوشته هام پرید.

خب نوشته بودم استادم تاکید داره من بزودی پروپوزال دفاع کنم در حالی که من هنوز سال دوم هستم. این یعنی میخواد من زودتر دفاع کنم، بابت همینه دلهره گرفتم. باید باهاش حرف بزنم چون عملا من باید ۲۰۲۶ فارغ التحصیل بشم نه ۲۰۲۴.

برم باهاش حرف بزنم ببینم چی میگه.

چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 83 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1401 ساعت: 16:05

مینویسم تا بمونه که اواخر سال ۲۰۲۲ هی اتفاقای خوب افتاد، هر چند که در طی سال روزای زیادیش چشمام گریون بود. پول مالیات فدرال رو خلاااااصه برام واریز کردن. اونم بعد از کلی پیگیری و تلفنی حرف زدن و... اینقدر خوشحال شدم که گریه م گرفته بود. مقاله م اکسپت شد در حالی که انتظار نداشتم اینقدر زود جوابش بیاد. فکر میکنم تو ایشو اول سال ۲۰۲۳ چاپ بشه. مقاله های قبلی م دو تا سایت تازه خورد که کلی بابتش خوشحال شدم. و از همه مهم تر،  پژمان یکشنبه غروب، که میشه کریسمس میرسه پیشم :) کلی خونه رو اماده کردم و خرید کردم و جا باز کردم براش. تقریبا باورم نمیشه و خوشحالم که تا دو روز دیگه اینجاست. . برنامه ریزی بعدیم تمرکز روی جایزه ای هست که دارم براش اپلای میکنم. هر سال به بهترین محقق گروه بایومدیکال جایزه میدن (هزار دلار) و از نظر استادم من شانسم بالاست که ببرم. حتی اگه جایزه رو نبرم، ایرادی نداره، اما تلاشمو براش می کنم. چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 82 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 18:14

الان ۹ صبحهه و من سوار اتوبوس دارم میرم دانشگاه. خوشحالم تو اتوبوس فرصتی پیش اومده تا بنویسم. پژمان خونه خوابیده. جمله ی عجیبیه برام اما واقعیه. سال پیش این موقع دیگه از اومدنش نا امید شده بودم. هر چند به زودی میری شهر دیگه ای بخاطر دانشگاش، اما اینکه حداقل تو یه کشوریم نه توی دو تا قاره ی مختلف خوشحالم. . توی تعطیلات پرووف مقاله اومد و روش کار کردم. چند روزیه مقاله جدیده چاپ شده. اما از طرفی کمی هم خسته ام. اومدن پژمان و جمع و جور کردنش، کارای ازمایشگاه و مسایل زندگی ازم کمی انرژی گرفته. برای مثال، همینکه برای پژمان سیم کارت بگیرم کلی اذیت شدیم و داستان داشتیم. اول اینکه دو بار از یه شرکتی سیم کارت گرفتیم هر دوبار سیم کارت متعلق به یکی دیگه بود. بعد فهمیدیم سیم کارت های اینجا کلا به مدل گوشیش نمیخورن و سرویس ها درست کار نمی کنن. دیگه نهایتا قاطی کردم و رفتیم یه شرکتی و یه پلنی برداشتیم که گوشی همراهش میداد. گوشیه خفن نیست اما بازم تا ۱۵۰ دلار برام خرج برداشت، اما حداقلش اینه که دیگه گوشی و سیم کارت داره برای کاراش. الان درگیر گرفتن خونه براشیم. اما می دونم حل میشه. در واقع این فصلی که پژمان اومده فصل مناسبی برای خونه گرفتن نیست، و شهرشونم یه شهر دانشگاهی کوچیکه. بابت همینه خونه نیست یا کرونه یا دوره یا خلاصه یه ایرادی داره. دیگه دیروز حس کردم کلا دارم قاطی میکنم. بعد ارامشمو حفظ کردم رفتم باقلوا درست کنم. . خلاصه میگذره این روزا هم. اندکی صبر! چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 92 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 18:14

اولین مواحهه م با اینکه نباشه اون غروبی بود که خسته از دانشگاه برگشتم، و اومدم خونه و دیدم نیست. دلم عجیب گرفت. بعد فهمیدم رفته بیرون تا برای روز زن برام گل بخره. وقتی برگشت چشماش می خندید و خوشحال بود. امروز دیگه رفت شهرشون. خیلی دارم سعی می کنم منطقی باشم، اما نشونه هاشو گوشه کنار خونه میبینم و دلم میگیره. بادکنکای روز تولدش، دست خطش، کفشی که نبرد، کتابا و برد گیم هاش، لباسایی که گذاشته اینجا بمونه. ما از اول به هم قول دادیم مانع پیشرفت هم نشیم. این شد که من زودتر اومدم آمریکا و یک سال و نه ماه تنها موندم تا اونم برسه، و الانم که اون اومده، رفت یه ایالت و شهر دیگه تا دکتراشو شروع کنه. زندگی همیشه به من سخت گرفته، اما تنها خوشحالیم اینه که تهش این سخت گرفتنا باعث شده محکم تر بشم. ***** خلاصه پزمان خونه پیدا کرد. خونه ی خوب و بزرگیه. هم اتاقیش هم پسر خوبی ه ظاهرا و دانشجوی همون دانشگاست. خوبی خونه ش اینه که هر اتاقی سرویس بهداشتی جدا داره و اینطوری وقتی منم برم اونجا مهمونی سختم نمیشه. یه سری لوازم دادم ببره که اول کار مجبور نشه خرید کنه. مثل دیگ و تابه و قاشق و چنگال و لیوان و ... ******* می خوام برای خودم یه بلندر دستی بخرم که منبعد راحت تر سوپ های دلخواهمو درست کنم. در واقع میخوام به خودم هدیه بدم! چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 90 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 18:14